ادبیات اجتماعی گستره وسیعی از اتفاقات و جهتگیریهای اجتماعی و موضوعات متفاوتی را در بردارد.
از اتفاقات بزرگ مثل جنگ و انقلاب در جوامع تا مسائل ساده و ماجراجویانه زیرمجموعه این ادبیات هستند. در دورهای نویسندگان تجربیات خود را متاثر از اتفاقات و شرایط اجتماعی ، سیاسی و حتی اقلیمی دریافت و بعد در آثارشان بازتاب میدهند. اگر بخواهیم بهصورت جزیی در مورد ادبیات خودمان حرف بزنیم باید گفت که در بسیاری از رمانهای ایرانی واقعیات جامعه نمود یافته است، مثل عصر مشروطه و تاثیرش بر شاعران و نویسندگانی مانند دهخدا، ملکالشعرای بهار، نسیم شمال، میرزاده عشقی و... دوران مشروطه نهتنها در جنبههای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی ایران تاثیر داشت بلکه بهتبع آن روی ادبیات هم تاثیرگذار بود و در این دوره بود که ادبیات دچار تغییرات بسیار زیادی شد و ابزاری برای آنچه که در جامعه رخ میداد، شد.
در همین دوره بود که ادبیات بستری اجتماعی پیدا کرد و نویسندگان و شاعرانی از طبقه متوسط پا در دنیای ادبیات گذاشتند و بازتابدهنده اتفاقات طبقه متوسط شدند. بعد از مشروطه باگذشت زمان و فاصله گرفتن از این دوران به سمت جامعهای پیچیده میرویم و ساختار ادبیات هم به همان نسبت پیچیدهتر میشود. نویسندگان در این دوره دیگر بهصورت مستقیم به اتفاقات جامعه نمیپردازند و در زیر لایههای آثارشان تاثیرات اجتماعی مانند آزادیخواهی و آزادی زنان نمود مییابد. در آثاری مثل «سووشون» سیمین دانشور و «شازده احتجاب» هوشنگ گلشیری، «تنگسیر» صادق چوبک و آثار بسیاری از نویسندگان دیگر، به مسائل اجتماعی مختلفی پرداخته میشود.
براي مثال در«شازده احتجاب» گستره مسائل اجتماعی بسیار متنوع است، از فاصله طبقاتی(اضمحلال جامعه فئودالی دوره قاجاریه و استقرار نظام سرمایهداری در ایران) و فرهنگی موردتوجه قرار میگیرد و در عین پیچیدگی به سبک جدیدی از نوشتار میرسد. کل ساختار رمان بر دو گفتار درونی طولانی شخصیت خسرو احتجاب و کلفتش بناشده است و به خاطر سیالیت ذهن، خواننده باید دقت بیشتری کند تا بفهمد نویسنده چه میخواهد بگوید؛چراکه عناصر متفاوتی در داستان میآید و دستیابی به واقعیت کمی سخت میشود.
از این سخن میشود به عقیده باختین درباره ماندگاری یک رمان نقبی زد که میگوید که رماننویس باید سبکهای مختلف بیان را هنرمندانه کنار هم استفاده کند و باهم درآمیزد. هرکدام از این سبکها نوعی صداست و صداهای مختلف حاضر در رمان ثمره ذهنیگرایی صرف نیستند و ماهیتی تصنعی ندارند بلکه با واقعیتهای عینی در جامعه مطابقت دارند.
درواقع نویسنده مشاهدهگر تیزبین رویدادهای اجتماعی و ثبتکننده کشاکش صداها در جامعه است. بهزعم او رمان جلوهگاه کشاکش گفتمانهای اجتماعی است؛ چیزی که ما در رمان گلشیری میبینیم، تبلور کشاکش گفتمانهای اجتماعی است. یا دریکی دیگر از آثار مطرح ادبیات فارسیمان یعنی «سووشون» گستره اجتماعی بسیار وسیعی میبینیم که مکان داستان در استان فارس و زمانش به سالهای جنگ جهانی بازمیگردد.
در این رمان فضای اجتماعی سالهای دهه20 شمسی بهخوبی تصویر شده است، سالهایی که انگلیس در فارس نیروهایش را پیاده میکند که جنگ ناخواسته با خودش قحطی و بیماری میآورد. سووشون رمانی سیاسی-اجتماعی است که در لایه روییاش اتفاقاتی که بر زری و خانوادهاش رفته، میآید و او میخواهد که خود و خانوادهاش را در بحبوحه جنگ از قحطی و مرگ حفظ کند؛ اما آنسویش حفظ خانه است؛ خانهای که میتواند وطنی باشد که در آن زیست میکند. دانشور داستان نویسی است که دوران مختلفی را دیده و بهوضوح از وقایع مختلف جامعه تاثیر گرفته و آنها را در رمانش بازتاب داده است.
هر دوره، ادبیات اجتماعی و سیاسی خاص و متنوعی دارد که باید برای دستیابی به این ساختارها بررسیهای دقیقی انجام شود. در بیشتر مواقع، بررسیها توسط منتقدان ادبی و اجتماعی انجام میشود. منتقدان باید مثل همه کشورهای پیشرفته بهتمامی حوزههای روانشناختی، جامعهشناختی و رویکردهای پسا استعماری، تاریخی و حتی محیط زیست و ... اشراف داشته باشند، دلیل این حرف این است که یک منتقد نباید تنها از یک زاویه اثری را نقد کند و درهای دیگر را ببندد. امروزه ما منتقدان ادبی کمی داریم که اثری را از تمام وجوه بررسی کنند، شاید یکی از دلایلش این باشد که در عین کم بودن منتقدان بعضی از نویسندگان نقد شدن را دوست ندارند و برای همین منتقدان برای واکاوی یک اثر داستانی زحمتی نمیکشند.
اگر منتقدان به مسائل و موضوعات اشراف کامل داشته باشند، ادبیات اجتماعی کم دیده نخواهد شد؛ چراکه ادبیات برخاسته از جامعه است. کدام نویسنده را سراغ دارید که از محیط و زمانه خود تاثیر نپذیرد؟
هیچ نویسندهای بدون این عوامل نمیتواند اثری را خلق کند که اگر هم کند، اثری بیبو و خاصیت است که ماندگاری نخواهد داشت. شايدنویسندگان بسیاری در مورد جنگ به طور مستقیم نوشته باشنداما کسانی هم هستند که دراینباره مستقیم ننوشتهاند ومیتوان ردپاهای تاثیر این واقعه اجتماعی را در آثارشان حس کرد.
اینکه این سوال را از خود بپرسیم که آیا ادبیات اجتماعی ایران قابلیت جهانیشدن را دارد باید گفت که جهانی نشدن ادبیات ایران ارتباطی با اجتماعی، زنانه، سیاسی و اقلیمی بودنش ندارد بلکه این موضوع گستره وسیعی را در برمیگیرد که اولین و مهمترینش نبودن در قانون کپیرایتی است که سالهادربارهاش صحبت میشود، به گمانم زمانی که این خان ابتدایی را طی نکرده باشیم بقیه چیزها مانند کیفیت ادبیات داستانی یا سختی زبان فارسی در مراحل بعدی بحث قرار میگیرند. البته گامهایی برای ترجمه آثار به زبانهای خارجی برداشتهشده اما این حرکت قطرهای در دریای بیکران ادبیات است.